ب be 
چیغیر باغیر
چیغیر باغیر = داد و فریاد، هیاهو. çığır-bağır
باشی اشاغی
باشی اشاغی (باش-اشاغی) (صفت، قید) = 1. (تحت اللفظی: سر به زیر) آدم متواضع. başı-äşaği (başäşaği)
باشی سوغوخ
باشی سوغوخ = آدم بی خیال، بی دقت başi soğux
تای باشی
تای باشی = تای به معنی گونی یا کیسه، باش به معنی سر، آغاز. به صورت کنایه و در معنای مجازی و منفی، به آدم لومپن، لات و جاهل گفته میشود. ترجمه تحت اللفظی: آنچه که مانند میوه، سیب زمینی یا پیاز در سرِ گونی قرار دارد تا وقتی مشتری گونی را باز میکند، باور… ادامهٔ مطلب ›
بلکه نی اکسن
«بلکه» نی اََکسن، چغندور بیتَر = اگر «بلکه» و «شاید» را بکاری، چغندر میروید. منظور این است که روی احتمالات غیر واقعی نمیتوان حساب کرد. «Bälka»ni äksän, çuğundur bitär.
مَش باغلاماخ
مَش (مَرج) باغلاماخ ، مرج ائله ماخ = (با کسی بر سر چیزی) شرط بستن، شرط کردن. mäş (märj) bağlamax
بِینی سولانیپ
بِینی سولانیپ = (تحت اللفظی: مغزش آبکی شده.») اصظلاحا به معنی «عقلش سرجایش نیست.» Beyni sulanıp.
بارا قویماخ
بارا قویماخ = اشتباهی کردن که باعث شزمندگی هم بشود. سوتی دادن. bara qoymax
بوی دئماخ
بوی دئماخ (دئمک) = (زبان کوچه) کُرکُری خواندن، رجز خواندن، منم منم گفتن. boy demax
بیز، بیزلماخ
بیز = آلتی با نوک تیز و فلزی برای جهت کندن و فروکردن در چیزی، یا تحریک جهت به حرکت در آوردن حیوانی سواری مانند خر). بیزلماخ، بیزلمک = به کار انداختن «بیز» (مخصوصا برای تحریک و به حرکت در آوردن خر). 2. مجازی (زبان کوچه) = تحریک کردن، مجبور نمودن (به چیزی). مثلا احمد… ادامهٔ مطلب ›
بیلدیر
بیلدیر = پارسال bildir
بیز-بیز
بیز-بیز (قید) راست-راست، عمودی (غالبا در باره موهای انسان گفته می شود و مجازا در حالت تعجب، ترس و ناراحتی شدید گفته می شود) مثلا توکلریم بیز-بیز دوردی («موهایم راست ایستاد). ن. بیز biz-biz
ادی، بودی ädi, büdi
ادی بودی اولماخ، قالماخ = تنها ماندن. بیز قالدوخ ادی بودی، ادی بودی کیمین تک قالدوخ. مانند ادی و بودی تنها ماندیم.
پیشیک بَزَمهَ
پیشیک بَزَمهَ = (تحت اللفظی: آرایش گربه) اصطلاحا به معنی ظاهر فریبنده به کار می رود. مثلا کار فلان کس فقط «پیشیک بزمه» است، یعنی تظاهر است، واقعیت ندارد.
بیر شئیی بیری نین بوینونا قویماخ
بیر شئیی بیری نین بوینونا قویماخ = کسی را بطور غیر مستقیم و با زیر فشار معنوی گذاشتن به انجام کاری وادار کردن، مثلا: بوینوما قویدی کی، اونا بیر چلوکباب آلیم = (بطور غیر مستقیم) مرا ناچار کرد که برایش چلوکباب بخرم.
بوی دئماخ
بوی دئماخ = (فعل) از خود تعریف کردن، کُرکُری خواندن، «منم، منم» گفتن boy demax (demäk)
بلدسیز
بلدسیز یولا چیخان یولون آزار = کسی که بدون راهنما به راهی برود، گمراه می شود. Bälädsiz yola çıxan yolun(u) azar.
بوگون منه، صاباح سنه
بوگون منه دیر، صاباح سنه = امروز (فلان اتفاق) بر سر من می آید و فردا بر سر تو (به این معنی که تو هم از این اتفاق با حادثه مصون نخواهی بود). Bugün mänä, saba sänä.
بیر باغ سوُزی
بو سؤزلره بیر باغ سوُزی وئرمزلر = برای این قبیل حرف ها یک دسته تره هم نمی دهند. Bu sözlärä bir bag sowzi vermäzlär
یاغا، بیته
یاغا، بیته = اگر (باران) ببارد، خواهد روئید. منظور آن که اگر بخت یاور شود و باران ببارد، محصولی عاید خواهد شد. اکثرا به این معنی به کار می رود که عاقبت کار هنوز معلوم نیست و بسته به تصادفات و بخت است. Yağa, bitä.
بَرنی
بَرنی = ظرف سفالی، نسبتا کوچک، تا اندازه ای شبیه دیزی، معمولا برای گذاشتن و نگهداری ماست، ترشی و غیره از آن استفاده می شد. Bärni
بو قره
بو قره (قارا) او بیری قره لره بنزه مز = این سیاه شبیه آن یکی سیاه ها نیست. Bu qärä obiri qärälärä bänzämäz.
بارا قویماخ
بارا قویماخ= بند را به آب دادن، گاف دادن. دییه سن من بارا قویدوم ها…! مثل اینکه بند را به آب دادم. یک شخص هنگام صحبت بارا قویماخ میکند! یعنی طوری حرف می زند و چیزی را، حتی رازی را فاش میکتد که نباید در آن جمع و به آن افراد بگوید یا به صورتی… ادامهٔ مطلب ›
بیزو
بیزو = گوساله. واژه «دانا» (هر دو حرف الف کوتاه خوانده می شوند). هم به گوساله گفته می شود، اما «بیزو» کوچک تر از «دانا» است. مهم این است که «و» در پایان این کلمه به صورت آوای دوگانه یا «دیفتونگ» تلفظ شود یعنی همان تلفظ «واو» اول در کلمه «نوروز» یا «تولاماخ» (به معنی… ادامهٔ مطلب ›
بَیاخ
بَیاخ، بایاخ = مدتی قبل، چند لحظه پیش bäyax, bayax
بیول
بیول = بعد، بعدا، اوندان صورا. در زبان شفاهی گاه «بیوسسونا» (بیولسونا) هم گفته می شود. biyol
نوخوشون تری
بوگون نوخوشون (ناخوشون) تری گلدی=امروز مریض عرق کرد (حالش رو به بهبود است). Noxuşun teri geldi
بی کمال
بی کمال حمال اولار = کسی که کمال نداشته باشد، حمال می شود.
بِی بازار
بِی بازار (یکجا بکار می رود) تنها در اصطلاح (فلان کسین) بِی بازاری یوخدی (یوخدور) به معنی فلانی چپ و راستش معلوم نیست، هیچ معلوم نمی شود که چه خواهد کرد، هر چیزی را می توان از او انتظار داشت.شاید در اصل از دو واژه «بیع» و «بازار» مرکب بوده است، به معنی کسی که… ادامهٔ مطلب ›
بیرووز آلماق/وئرماق
بیرووز آلماخ (از کسی چیزی را قرض گرفتن، اما معمولا برلی پول استفاده نمی شود). بیرووز وئرماخ چیزی را به کسی قرض دادن. birowuz almq, vermaq
قولای، بیر قولای
قولای (در ترکی ترکیه: «کولای» به معنی آسان) در ترکی آذری (شفاهی و تا حدی زبان عوام) معنی چیزی کم ارزش و با کیفیت پایین می دهد، مانند قولای قارپیز: هندوانه با کیفیت پایین. اصطلاح «بیر قولای» در زبان شفاهی ترکی آذری به معنی «کمی» می آید: «بیز قولای دوشوندوم» (کمی فهمیدم).
بیر تیل
بیرتیل= یکراست، مستقیما، به سرعت؛ مثلا بیر تیل ائوه گئتدیم=یکراست به خانه رفتم. Bir til
بورجلی بورجلونون
بوشلی (بورجلی، بورشلی، بوشلی) بوشلونون ساغلیغین ایستر.
بئش بارماغین بئشی
بئش بارماغین بئشی ده بیر اولماز – پنج انگشت برابر نیستند.
بابا بؤک
بابا بؤک (baba bük) کلمهای است که در کمیجان به دو معنا به کار میرود: 1- به معنای پرنده جغد یعنی دقیقاً معادل بی قوش 2- به شکل صفت به فردی اطلاق میشود که مدام از مسائل زندگی شاکی است و غر میزند (آدم غرغرو). * بؤک وورماق به معنای غر زدن در این منطق… ادامهٔ مطلب ›
بابا دگیل
بابا دیی، وبادی – بابا نگو وبا بگو.
بو حنا
بو حنا (خینا) او حنالارا بنزه مز – این حنا از آن حنا ها که میشناسی نیست!
بیگ وئره ن آت
بَی وئره ن آتین دیشله رینی سایمازلار – دندان های اسبی را که هدیه داده باشند، نمیشمارند.
بال چؤره ک
ایستیرسن بال چؤره ک، آل الووه بئل کوره ک – نظیر: هر که را طاووس باید جور هندوستان کشد.
باش سیز بؤرک
باش سیز بؤرک اولماز، تات سیز تورک – سر بی کلاه نمیشود، ترک بی تات (نمیشود).
بیر حصیر
بیر حصیر قالدی بیر ممدنصیر – منظور اینکه: دارو ندارم رفت، خودم ماندم وحصیرم.
بیر اوغلون
بیر اوغلون اولسون آدین قویاسان نظرعلی، خیری اولماسا نه ضررلی – یک پسر داشته باش، اسمش را بگذار نظرعلی. حتی اگر فایده ای نداشته باشد, ضرری هم ندارد.
باجی
باجی، باجین اؤلسون، درد چوخ، وخت یوخ – خواهر خواهرت بمیرد، حرف زیاد است اما زمان کم.
بئش یاشیندا
بئش یاشیندا قویون اللی یاشیندا قاضی نی آلار – یک گوسفند پنج ساله یک قاضی پنجاه ساله را می خرد. مراد آنکه با رشوه هر کسی را میتوان خرید.
بیر میخ
بیر میخ بیر نالی، بیر نال بیر آتی، بیر آت بیر پهلوانی، بیر پهلوان بیر لشکری، بیر لشکر بیر کشوری ساخلار – یک میخ یک نعل را، یک نعل یک اسب را، یک اسب یک پهلوان را، یک پهلوان یک لشکر را، یک لشکر یک کشور را نگه دارد.
باغدا اریک
باغدا اریک واریدی سلام علیک واریدی، باغدا اریک قورتولدى سلام علیک قورتولدى – مراد اینکه فلانی فقط تازمانی که سود میرسد دوست است.
باغبانین گول واختی
باغبانین گول واختی قولاغی ائشیتمز – گوش باغبان وقت باز شدن گل کر می شود.
بال شیرین
بال شیرین،بالا بالدان دا شیرین – عسل شیرین است ، فرزند از عسل هم شیرین تر.
بئش ده آلاجاغیم یوخ
بئش ده آلاجاغیم یوخ، اوچ ده وئره جاغیم – نظیر: نه به اشتری سوارم نه چو خربه زیر بارم.
آخرین نظر ها