تمام سایت 
دینقیلی، دیققیلی، جینقیلی، جیققیلی
(0)دینقیلی، دیققیلی، جینقیلی، جیققیلی = (غالبا در زبان کودکان) کوچک، ریز، ریزه-پیزه، خُرد (همچنین: بالاجا، بالا). dınqıli, cınqıli
گیرده
گیرده = گِرد، ن. گیردکان (گردو). girdä
پادار
پادار(هر دومصوت کوتاه، تاکید روی الف دوم) = پی درپی، مرتبا، بطور منظم، مثلا: پادار سیگار چکیر=مرتبا سیگار میکشد. padar
جومالماخ
جومالماخ = به صورت متمرکز جمع شدن جانوران (مثلا مورچه ها یا پرندگان) یا حتی انسان ها در جائی با هدفی مانند به دست آوردن چیزی خووردنی یا نوشیدنی، احتمالا از «جمع» و «جمع اولماخ». comalmax
-گیل
-گیل- = پسوندی است که بعد از نام های خاص اشخاص (یا نام حانوادگی آنها) می آید و گروه وابسته (خویشاوندان یا دوستان و همکاران) آن شحص یا خانواده معنا میدهد، مانند: بابک گیل (بابک و خانواده اش، دوستان و نزدیکانش). -gil
اَننَنماخ
انننماخ ((احتمالا اَن-لَنماخ) = به خود بالیدن، احساس غرور کردن ännänmax, (än-länmaq)
بالا-بالا
بالا-بالا = به تدریج، یواش یواش، کم کم bala-bala
پی!، پیی!
پی 1. (حرف ندا، تعجب و شگفتی) = عجب! شگفتا! «ی» در آخر، طولانی و با تاکید تلفظ میشود.). 2. چربی بدن (حیوانات یا انسان). pi/piy
آراسی دگییپ
(فلانی با فلانی) آراسی دگییپ = میانه اش به هم خورده است. Arası däyip
آغزیینن قوش توتسا دا
آغزی اینن قوش توتسا دا (فلان ایشی گؤرَممز) = حتی اگر فلانی با دهانش پرنده هم بگیرد، قادر به انجام فلان کار نخواهد شد. به معنای منفی بکار میرود، یعنی اگر کسی قادر به انجام کارهای خارق العاده هم باشد، از عهده فلان کار بر نخواهد آمد. Ağziynen quş tutsa da…
یِیین
یِیین = سریع، تُند، با سرعت yeyin
شیلیکوت
شیلیکوت (شیلی-کوت) = از کار افتاده، داغون (بدن، ماشین) şiliküt
دولچا
دولچا (دُلچا)= سطل dolça
دیغیرراتماخ
دیغیرراتماخ (دیغیرلاتماخ) = غلطاندن (مثلا توپ) dığırratmax (dığırlatmaq)
دَردوت ائله ماخ
در دوت ائله ماخ = (با کسی) درد دل کردن. där-dot elämax
ئولی اششک
ئوزی ئولی اششک آختاریر، نالین چکسین! = (تحت اللفظی: خودش دنبال خر مرده میگردد تا نعلش را درآورد)، در باره کسی گفته میشود که خودش نیازمند ابتدائی ترین چیزهاست و تمی توان از او انتظار کمک داشت. Özi öli eşşäk axtarır, nalın cäksin!
شئی شوی
شئ شوی = خرت و پرت. şey-şüy
یِیین
یئیین = سریع، باسرعت، تند. yeyin
چیغیر باغیر
چیغیر باغیر = داد و فریاد، هیاهو. çığır-bağır
عِیرَتی
عیرتی (صفت، قدیمی شده) = مصنوعی، پروتِز، بی قواره، مانند: عیرتی دیش = دندان مصنوعی، عیرتی بؤرک = کلاه بی قواره. eyräti
توتماجاسی توتدی
(فلان کسین) توتماجاسی توتدی = فلانی باز (به چیزی) گیر داد، عصبی شد، از کوره در رفت. (Filan käsin) tutmacasi tutdi.
ئوکوزون تایدی
ئوکوزون تایدی، ایشون زایدی = اگر گاوت تک باشد، کارت برباد است. Öküzün taydi, işün zaydi.
بَیاخ
بیاخ، بایاخ (همچنینی در زبان شفاهی: بیاخلاری) = چند لحظه پیش. bäyax, bayax
حسابا سوخماخ
حسابا سوخماخ = (تحت اللفظی: با دروغ و کلک چیزی را به حساب گذاشتن)، جازدن، با دروغ و ظاهر سازی چیزی را به گونه مثبت و خوش آیندی جلوه دادن. hesaba soxmax (soxmax)
یِیین
یِیین = سریع، به سرعت yeyin
شوی
شوی= (تلفظ واو مانند کول به معنی خاکستر) شاخه تر درخت یا گیاه (در گذشته اساسا به عنوان شلاق به کار میرفت). şüy
دیغلاماخ
دیغلاماخ = دق کردن، به شدت دلتنگ شدن. (بیری نی) دیغلاتماخ = کسی را با پرحرفی یا با کار و رفتاری دچار دلتنگی کردن. dığlamax
گون ها طرفدن چیخیپ؟!
گون ها طرفدن چیخیپ؟! = آفتاب از کدام طرف درآمده؟! به معنای «چه عجب!» Gün ha täräfdän çıxıp?!
بِینی سولانیپ
بِینی سولانیپ = (تحت اللفظی: مغزش آبکی شده.») اصظلاحا به معنی «عقلش سرجایش نیست.» Beyni sulanıp.
توکان (دکان) الوپ ها!
توکان (دکان) الوپ ها! = (فلانی) هم دکان باز کرده. بیهوده مایه درد سر شده. حرف بیخودی میزند، کار بیهودهای میکند. «دکان» در اینجا اصطلاحا به معنی حرف یا کار بیهوده است. مثلا «بیزه توکان اولوپ!» به معنی «برای ما درد سری شده!» Tükan olup!
قویروخ اله وئرمیر
قویروخ اله وئرمیر ´= (تحت اللفظی: دم به دست نمیدهد) اصطلاحا به معنی رضایت نمیدهد، موافقت نمی کند، quyrux älä vermir
خوش گولش
خوش گولَش = (انسان) خوشرو، خوش برخورد، خوش مشرب. xoş-güläş (insan)
بارا قویماخ
بارا قویماخ = اشتباهی کردن که باعث شزمندگی هم بشود. سوتی دادن. bara qoymax
تک
تک = (۱) تک، یک، یکی، دنیادا تکدی (در دنیا نظیری ندارد). تَه، اوره ییمین تکینده = در ته قلبم täk (täh).
سککی
سَککی (سکّی) = سکّو säkki
کِه، کِهَلماخ
کِه= بی حس. کِهَلماخ = بی حس شدن (دست، پا)، مثلا: بارماغیم کِهَلدی=انگشتم بی حس شد. keh, kehälmax(max/maq)
قالاماخ، قالانماخ
قالاماخ (قالاماق) = روی هم چیدن، انباشتن (مثلا هیزم) به مقدار زیاد. قالانماخ = روی هم انباشته شدن، چیده شدن به مقدار زیاد. qalamax(q), qalanmax(q)
دیغیررانماخ، دیغیرراتماخ
دیغیررانماخ (دیغیررانماق) = غلطیدن، قل خوردن. دیغیرراتماخ (دیغیرلاتماق) = غلطاندن، قل دادن. dığırranmax(q), dığırratmax(q), dığırlanmax(q)
بیر داشینان دووار
بیر داشینان دووار اولماز : با یک سنگ (تنها) دیوار نمیشود (ساخت). Bir daşınan duvar olmaz.
کوف
کوف (با تلفظ میان کامی ک) = تاب (مثلا در کودکستان) Kuf
تالواسا
تالواسا=دلهره، نگرانی (شدید). تالواسییه (تالواسایا) دوشدوم=دچار دلهره شدم. talvasa
یاهالماخ
یاهالماخ (یاهالماق) = دچار اشتباه شدن، اشتباه کردن. یاهالتماخ = کسی را (دانسته یا ندانسته) دچار اشتباه کردن. yahalmax (yahalmaq, yahaltmaq, yahalmaq)
گؤی گؤیرنتی
گؤی گویَرَنتی (گؤوَرَنتی) = هر نوع گیاه، گیاهان، معمولا به عنوان اسم جمع برای سبزی های خوردنی به کار میرود. Göy-göyäränti (göy-göväränti)
پاس، پاسلانماخ
پاس، پاسلانماخ (پاسلانماق) = زنگ (زدگی) فلزات، مثلا «پیچاخ پاسلانیپ». (کارد زنگ زده). حتی در مورد دهان (هنگام تب و بیماری) هم گفته میشود: آغزیم پاسلانیپ. pas, paslanmax (paslanmax)
گیرده لماخ
گیرده لماخ = (تحت اللفظی: چیزی را بصورت گِرد در آوردن). (چیزی و موضوعی را) ماست مالی کردن، چیزی گفتن و در واقع چیزی نگفتن. girdälämax
یِیخالاماخ
یِیخالاماخ= دهان، لیوان، ظرف یا چیز دیگری را آب کشیدن، با آب یا مایع دیگری تمیز کردن، مثلا بعد از شستن ظرفی با مایع ظرفشوئی، آن را آب کشیدن تا کاملا تمیز و از آثار صابون (یا در دهان از آثار غذا) تمیز شود. yeyxalamaq (yeyxalamax)
پَکَر
پکر (به فتح «پ» و «ک») دلخور، ناراحت päkär
آزدیرماخ
آزدیرماخ = (معمولا درباره حیوانات خانگی مانند سگ و گربه) = به محل دوری بردن و رها کردن تا دوباره به خانه یا محل آشنای خود برنگردند. Azdırmax, azdırmaq
بیز، بیزلماخ
بیز = آلتی با نوک تیز و فلزی برای جهت کندن و فروکردن در چیزی، یا تحریک جهت به حرکت در آوردن حیوانی سواری مانند خر). بیزلماخ، بیزلمک = به کار انداختن «بیز» (مخصوصا برای تحریک و به حرکت در آوردن خر). 2. مجازی (زبان کوچه) = تحریک کردن، مجبور نمودن (به چیزی). مثلا احمد… ادامهٔ مطلب ›
کَردی
کَردی (به فتح کاف) = کرت،، قسمتی (معمولا چهار گوشه) در حیاط یا باغچه مخصوص کاشتن سبزی و گل. kärdi
آخرین نظر ها