الفباء 
اَنّنماخ
(0)اَنّنماخ (احتمالا اَن-لَنماخ) = بالیدن، مباهات کردن، احساس غرور نمودن ännänmax (änlänmax)
کَله پَرتَه وورماخ
کَله پَرتَه وورماخ = حرف های بی ربط میزند. kälä pärtä vurmax
اَیری-بویری
اَیری-بویری = کج و معوج äyri-büyri
یکّه پَر
یکّه پَر = آدم درشت بدن، بلند قامت yekkäpär
مازگامِت
مازگامت = جنس یا آدم به درد نخور، با سطح و کیفیت پائین (زبان کوچه-بازاری در تبریز). به روایتی اصل این واژه از عبارت انگلیسی Moscow Made می آید. زمانی در تبریز کالاهای وارداتی خارجی بر دو نوع بودند: ساخت آمریکا و ساخت شوروی. این عبارت انگلیسی روی کالاهای ستغییر ساخت شوروی نوشته شده بود…. ادامهٔ مطلب ›
خوشا گلیم
خوشا گلیم = خوش آیند xoşa gälim
جیغان ویغان
جیغان ویغان= جیغ و ویغ، هیاهو، جنجال cığan vığan
ایسّوت
ایسّوت، ایسسی اوت = فلفل issot
من ئولی گؤزی جیرماخلامیشام؟
من ئولی گؤزی جیرماخلامیشام؟ (تحت اللفظی:) مگر من چشم مرده را چنگ زده ام؟ به معنای: مگر چه چیز من از دیگران کم است؟ Män öli gözi cırmaxlamışam?
بورنی هاوالی
بورنی هاوالی = خود پسند، از خود راضی. burni havali
دَنگ ائله ماخ
دنگ ائله ماخ (کسی را) = کسی را به تنگ آوردن، بیهوده روی چیزی پافشاری کردن یا با پرحرفی نمودنحوصله اش زا سربردن. مثلا در شعر صایر: ایله مییون دنگ سر، اخوتمورام ال چکون = مرا به تنگ نیاورید (پسرم را) نمی خواهم به مدرسه بفرستم. däng elämax
زوغ
زوغ = بخشی (مخصوصا کناره) بعضی گیاهان، مثلا نخ کناره لوبیای سبزکه وقت پاک کردن آن را از بدنه لوبیا جدامیکنند. zuğ
شیللاخ
شیللاخ = لگد، ن. قاریشقا شیللاغ آتدی. şıllax
کیف
کیف (در «کیف توتماخ») = نم شئی لرین اوستونده نازک قارچ طبقه سی. گندیدن، پوسیدن. kif tutmax
اوره گیمه سو سَپدی
اوره گیمه سو سَپدی = (فلا کس، خبر) اصطلاحا: آب به دلم پاشید، به معنی: راحتم کرد، مرا تسکین داد. Üräyimä susäpdi.
آغاش (آغاج، آغاچ)
آغاش (آغاج، آغاچ) = درخت، چوب، تخته. (کهنه شده): معیار مسافت (حدود پنج شش کیلومتر) ağaş (ağac, ağaç)
قورتوم
قورتوم = جرعه (تقلید از صدای قورت-قورت که هنگام نوشیدن عجولانه مقدار زیادی آب شنیده میشود). qurtum
نَریلدماخ
نَریلدماخ (احتمالا ازنعره) = نعره کشیدن. närildämax
دینقیلی، دیققیلی، جینقیلی، جیققیلی
دینقیلی، دیققیلی، جینقیلی، جیققیلی = (غالبا در زبان کودکان) کوچک، ریز، ریزه-پیزه، خُرد (همچنین: بالاجا، بالا). dınqıli, cınqıli
جومماخ
جومماخ (جومماق)= فرورفتن (غالبا در آب). cummax, cummaq
وای، دده
وای، دده! (دده م وای!) = ایوای، وای! Vay, dädä!
گیرده
گیرده = گِرد، ن. گیردکان (گردو). girdä
پادار
پادار(هر دومصوت کوتاه، تاکید روی الف دوم) = پی درپی، مرتبا، بطور منظم، مثلا: پادار سیگار چکیر=مرتبا سیگار میکشد. padar
جومالماخ
جومالماخ = به صورت متمرکز جمع شدن جانوران (مثلا مورچه ها یا پرندگان) یا حتی انسان ها در جائی با هدفی مانند به دست آوردن چیزی خووردنی یا نوشیدنی، احتمالا از «جمع» و «جمع اولماخ». comalmax
-گیل
-گیل- = پسوندی است که بعد از نام های خاص اشخاص (یا نام حانوادگی آنها) می آید و گروه وابسته (خویشاوندان یا دوستان و همکاران) آن شحص یا خانواده معنا میدهد، مانند: بابک گیل (بابک و خانواده اش، دوستان و نزدیکانش). -gil
اَننَنماخ
انننماخ ((احتمالا اَن-لَنماخ) = به خود بالیدن، احساس غرور کردن ännänmax, (än-länmaq)
بالا-بالا
بالا-بالا = به تدریج، یواش یواش، کم کم bala-bala
پی!، پیی!
پی 1. (حرف ندا، تعجب و شگفتی) = عجب! شگفتا! «ی» در آخر، طولانی و با تاکید تلفظ میشود.). 2. چربی بدن (حیوانات یا انسان). pi/piy
آراسی دگییپ
(فلانی با فلانی) آراسی دگییپ = میانه اش به هم خورده است. Arası däyip
قاباخدان گلنلیخ ائلماخ
قاباخدان گلنلیخ ائلماخ = دست پیش (را گرفتن)، اصطلاحا به این معنا که کسی گناه کاری را که مرتکیب شده، قبل از آنکه موضوع مطرح شود، به گردن طرف مقابل یا کس دیگری بیندازد. qabaxdan gälänlıx elämax
آغزیینن قوش توتسا دا
آغزی اینن قوش توتسا دا (فلان ایشی گؤرَممز) = حتی اگر فلانی با دهانش پرنده هم بگیرد، قادر به انجام فلان کار نخواهد شد. به معنای منفی بکار میرود، یعنی اگر کسی قادر به انجام کارهای خارق العاده هم باشد، از عهده فلان کار بر نخواهد آمد. Ağziynen quş tutsa da…
یِیین
یِیین = سریع، تُند، با سرعت yeyin
کِهَلماخ
کِهلماخ (کهلماق) = بی حس شدن، مثلا: بارماغیم کهلدی = انگشتم بی حس شد. kehälmax, kehälmaq
شیلیکوت
شیلیکوت (شیلی-کوت) = از کار افتاده، داغون (بدن، ماشین) şiliküt
دولچا
دولچا (دُلچا)= سطل dolça
دیغیرراتماخ
دیغیرراتماخ (دیغیرلاتماخ) = غلطاندن (مثلا توپ) dığırratmax (dığırlatmaq)
چیمدیک
چیمدیک = به اتدازه دو، سه نوک انگشت، مثلا «بیر چیمدیک تورپاخ» یک مقدار کوچک خاک، چیمدیک ائله ماخ، چیمدیکله ماخ = با دو نوک انگشت بدن کسی را فشار دادن، وشگون (نیشگون) گرفتن. çimdik, çimdiklämax
پیشیک آسقیردی
پیشیک آسقیردی (تحت اللفظی: گربه عطسه کرد) = مجازا به این معنا که بهانه بی اهمیتی به دست افتاد تا کسی در رابطه با کاری که قرار بود انجام دهد، صبر نماید. Pişik asqırdi.
دَردوت ائله ماخ
در دوت ائله ماخ = (با کسی) درد دل کردن. där-dot elämax
آجیخ، آجیق
آجیخ، آجیق = دلزدگی، عصبانیت، دلخوری، مثلا: آجیغیم گلدی (آجیغیم توتدی)=بدم آمد، دلخور شدم، به من برخوررد. acıx, acıq
گیجیک
گیجیک = حسادت، رشک. گیجیک ائله ماخ، گیجیکلنماخ =حسد بردن، حسادت ورزیدن. gicik, giciklänmax, gicik elämax
ئولی اششک
ئوزی ئولی اششک آختاریر، نالین چکسین! = (تحت اللفظی: خودش دنبال خر مرده میگردد تا نعلش را درآورد)، در باره کسی گفته میشود که خودش نیازمند ابتدائی ترین چیزهاست و تمی توان از او انتظار کمک داشت. Özi öli eşşäk axtarır, nalın cäksin!
شئی شوی
شئ شوی = خرت و پرت. şey-şüy
آروات یاریم
آروات یاریم (تحت اللفظی: نیمه خانم) = به دختر بچه هائی گفته میشود که (اغلب قصدا و به شوخی) ادای خانم ها را در می آورند. arvat-yarım
هَشترخان
هشترخان = بوقلمون häştärxan
یِیین
یئیین = سریع، باسرعت، تند. yeyin
تورک آتا میندی
تورک آتا میندی، تاتین باغری چاتدادی = ترک که سوار اسب شد، دل تات (از ترس) ریخت. Türk ata mindi, tatın bağri çatdadi.
آدامدی، ایشدی
آدامدی، ایشدی = (تحت اللفظی: آدم است، کار است) مجازا به این معنا که هیچ معلوم نیست، شاید هم فلان اتفاق بیفتد. Adamdi, işdi.
چیغیر باغیر
چیغیر باغیر = داد و فریاد، هیاهو. çığır-bağır
عِیرَتی
عیرتی (صفت، قدیمی شده) = مصنوعی، پروتِز، بی قواره، مانند: عیرتی دیش = دندان مصنوعی، عیرتی بؤرک = کلاه بی قواره. eyräti
آخرین نظر ها