الفباء
آج تووخ
آج (آژ) تووخ (تویوخ) یوخوسوندا ئوزونی داری آنباریندا (آمباریندا) گؤره ر! مرغ گرسنه در خواب خود را در انبار ارزن ببیند! Ac (aj) tovux (toyux) yuxuda özüni darı anbarında (ambarında) görär!
بوغدا اولمییه ن یئرده
بوغدا اولمییه ن (اولمایان) یئرده، داری نی گؤزه تپه ر لر. آنجا که گددم نیست، ارزن پادشاه سفره میشود!
بَختَوَر
بَختَوَر = (بخت آورده، بختور) شخص خوش شانس. bäxtävär
گورولداماخ
گورولداماخ (تلفظ سخت کامی گ) = غُرّیدن، صدای بلند تولید کردن (مثلا: گؤی گورولدادی = آسمان در اثر رعد و برق غُرید. guruldamax (g sesi yumuşak g)
بودور کی وار!
بودور (بودی ) کی وار! = همین است که هست! یعنی جز این چیزی نیست و خواهد بود! Budur (budi) ki var!
هوشون منبرده اولسون
هوشون منبرده اولسون = حواست پیش منبر باشد! اصطلاحا به معنی «دقت کن!» گفته میشود. Huşun mänbärdä olsun!
آجیخ
آجیخ (آجیق) = معنی حرص، قهر برآشفتگی و عصبانیت (نسبت به کسی) میدهد. وابسته به جائی که به کار میرود، تلفظ خ یا ق پایانی فرق میکند. مثلا آجیخ ائله ماخ (قهر کردن، برآشفتن به کسی) وقتی بین آجیخ و ائله ماخ مکث کوچکی میگذاریم، خ همان طور یعنی خ یا در تلفظ کتابی ق… ادامهٔ مطلب ›
هامی بهشته گئتسه
هامی بهشته گئتسه، جهنم بوش قالار = اگر همه به بهشت بروند، جهنم خالی میماند (میم غالبا با تشدید: هاممی). Ham(m)i behiştä getsä, caähännäm boş qalar.
شَخ
شَخ = (احتمالا همان «شاخ») راست، سفت و سخت، مثلا شخ دوردی = راست و محکم ایستاد. şäx
آنادان اَمدیغی سوت
آنادان اَمدیغی سوؤت بورنوندان گلدی = تحت اللفظی: همه شیر مادری که نوشیده بود از بینی اش بیرون زد، مجازا به معنای اینکه از کرده اش پشیمان شد، اتفاقات بدی به سرش آمد. Anadan ämdıği (ämdiyi) süt burnundan gäldi.
دیله توتماخ
دیله توتماخ (توتماق) = به کسی با صحبت و نزدیکی آرامش و تسکین دادن. dilä tutmax (tutmaq)
بارا قویماخ
بارا قویماخ (قویماق) = تحت اللفظی: به بار گذاشتن. به طرز حساب نشده حرف اشتباه یا بیجائی گفتن، دچار اشتباهی شدن (در اینجا ریشه و معنای اصلی واژه چند معنای «بار» به نویسنده معلوم نیست.) bara qoymax
لاپ
لاپ – کاملا، تماما، بسیار، بیشتر از همه، مثلا لاپ گؤزل = بسیار زیبا، لاپ خراپ – کاملا خراب و از کار افتاده. lap
جَرجَنَک
جَرجَنَک = شکل و قواره کلی انسان، ستون فقرات؟ مثلا: جرجنک الدوم، جرجنگیم چیخدی به معنای کمرم شکست (مجازی)، فشار زیادی بر ستون فقرات و استخوان هایم وارد شد. cärcänäk
لیغ
لیغ = گِل و لای (مثلا در لوله های آب) lığ
لیجیم
لیجیم (همچنین: اوست-باش) = شکل، قواره، ریخت، لیجیم سیز = بد قواره، مثلا لیجیم سیزآدام، پالتار (در زبان کوچه «پاتلِت» هم گفته میشود.) licim
باری
باری (آ در زبان عامه نسبتا کوتاه تلفظ میشود) = دستکم، اقلا، لا اقل، مثلا: درویشه بیر ذات وئرمیرسن، باری باشینی سیندیرما! به درویش که چیزی نمی بخشی، دستکم سرش را نشکن! bari
قاخ
قاخ = برگه، میوه خشک شده (مخصوصا زردآلو، آلو) qax
زیغ
زیغ = گل و لای (در برخی شهرستان ها: چومور) zığ (çomur)
فَریک
ب ب فریک = جوجه نورسیده، بین جوجه و مرغ (با تلفظ سخت کامی ک نزدیک به تلفظ ح). färik, farih
کالاک
ich کالاک = کمبوزه. کاف نخست نرم یا پس کامی تلفظ میشود، کاف دوم حتی نرم تر از آن، نزدیک به ح یا ح/خ مانند تلفظ مشابه آخرین آوای کلمه آلمانی kalak (Türkçede kelek)
هؤشونه
هؤشونه = دلهره، نگرانی شدید. höwşünä
کول
کول = (بر وزن یول، بُل، کاف نرم تلفظ میشود، مانند کیم) دسته گل یا هر سبزه و گیاهی همراه با ریشه اش، مثلا: یاسمن کولی kol
قیویر-زیویر
قیویر-زیویر = خرت و پرت qıvır-zıvır
مایماخ
مایماق (مایماخ) = (تحقیر آمیز) به معنی آدم گیج وکودن، نفهم و نادان… به کار می رود. معادل آن در محاوره ترکی: گای، خای ، گیژ=گیج، کوت بئیین، گیجه لو، بالا باش ، مال باش، یئکه باش و …است. (فرستاده شده از طرف سعید. با تشکر)
اوزی یولا
اوزی یولا = کسی که به راحتی قانع میشود و قبول میکند. üzi yola
ساتماخ، آتماخ
نه ساتا بیلیرسن، نه آتا بیلیرسن = تحت اللفظی به معنای نه میتوانی او را (یا آن را) بفروشی و نه بیرون بیندازی. در زبان مردم اشکال مختلفی از این مثل رایج است، مثلا: نه آتماغ اولور، نه ساتماخ. مقایسه شود با: یاخینا گلمه یانیرام، اوزاغا گئتمه دونورام، و یا: یاخینا گلمه اییین گلیر ،… ادامهٔ مطلب ›
اوزی قیرمیزی
اوزی قیرمیزی = پررو üzi qırmızi
دده ن یاخچی، ننه ن یاخچی
تحت اللفظی: پدرت خوب، مادرت خوب، به معنی «خدا پدرت را بیامرزد.» dädän yaxçi, nänän yaxçi
بالابالا
بالابالا (با تلفظ کوتاه آ) = به تدریج، یواش یواش. balabala
ایسّوت
ایسّوت (ایسسی اوت) = تحت اللفظی: سبزی تند، فلفل issot
بیرینه مایا قویماخ
بیرینه مایا (مایه) قویماخ (قویماق) = تحت اللفظی به کسی مایه گذاشتن، به کسی یک خوبی کردن، ارفاق کردن، birinä maya qoymax
اَینیمه گییدیم
اَینیمه گییدیم = به تنم پوشیدم. اینینه اولمور = اندازه تنش نیست. Äynimä giydim.
لَخت شِیت
لَخت شِییت = خسته و کوفته läxt-şeyit
!پیر اولسون
پیر اولسون: (فلانی) زنده باشد! آفرین! pir olsun!
گوجنماخ
گوجنماخ = زورزدن، برای انجام کاری نیروی مضاعف مصرف کردن. gücänmax, gücänmäk
دا، دای (حرف ربط)
دا، دای (حرف ربط) = دیگر، حالا دیگر (در زبان کتبی: آرتیق، آرتیخ)، (مندن کوسوپ، دا بیزه گلمیر = از من قهر کرده، دیگر به خانه ما نمی آید.) da, day
دیرماشماخ
دیرماشماخ (دیرماشماق) = بالا رفتن (از چیزی غیر هموار و غیر معمولی برای بالا رفتن مانند درخت – نه مثلا نردبان). dırmaşmax, dırmaşmaq
دیندیرماخ
دیندیرماخ = کسی را به گفتگو، صحبت کشاندن، تشویق کردن (در جمهوری آدربایجان: بازجوئی کردن، حقوقی). dindirmax, dindirmaq
قولای
قولای = ضعیف، ناجور، دارای کیفیت پائین qolay
هیس
هیس = دودی سبک و خفیف (معمولا روی شیشه و عینک) ناشی از کباب پزی سوختگی. شوشه هیس توتدی = شیشه دود گرفت. his
آزماخ
آزماخ (آزماق) = 1. ایتماخ (ایتمک) گم شدن، راه را گم کردن، 2. از خود بیخود شدن، کنترل خود را ازدست دادن azmax, azmaq
آوا!
آوا! (آی یکم کوتاه، تاکید روی الف آخر) = (مانند و هم معنا با «آ!» که طولانی تلفظ میشود). علامت تعجب و شگفت زدگی. ava!
پیتداشیخ (پیتداشیق)
پیتداشیخ = قره قاطی، درهم برهم pıtdaşıx, pıtdaşıq
قولاغی تاققیلدیر
قولاغی تاققیلدیر = (تحت اللفظی – گوشش تق تق میکند)، وقتی از فلان موضوع صحبت میکنی، گوشش تق تق میکند (یعنی هیچ چیز نمی فهمد). qulaği taqqıldır
گئجه سووا گئدن چوخ اولار
گئجه سووا گئدن چوخ اولار = نحت اللفظی: شب خیلی ها میگویند به آب خواهند رفت). در دهات که صبح زود قبل از طلوع آفتاب بیدار میشوند و «به آب میروند» تا آب مزرعه ها را تقسیم کنند، شب صحبت میکنند که چه کسی باید صبح زود بلند شود و «به آب برود». آن وقت… ادامهٔ مطلب ›
قوش اتی
(فلان کس بهمان کسی ) قوش اتینه سالیپ = (تحت اللفظی: فلان کس فلان کس را به گوشت مرغ بسته است)، به معنی به او خوش میگذراند، رسیدگی میکند. quş äti
آجیشماخ
آجیشماخ (آجیشماق) = سوختن یک جای زخم (مثلا اگر نمک به آن بخورد). acışmax, acışmaq
بَرَکاننا
بَرَکاننا = شکل تغییر یافته بارک الله، آفرین! (کاف به صورت سخت کامی تلفظ میشود، مانند «کیم»). bäräkanna
آخرین نظر ها