به کوشش عباس جوادی – Türki Meseller – Azeri Turkish Proverbs & Rare Words collected by Abbas Djavadi

نَریلدماخ

(0)
22/03/2023 • لغات, ن nun

نَریلدماخ (احتمالا ازنعره) = نعره کشیدن. närildämax

الف، آ، همزه alef »

اَننَنماخ

(0)

انننماخ ((احتمالا اَن-لَنماخ) = به خود بالیدن، احساس غرور کردن ännänmax, (än-länmaq)

ب be »

بالا-بالا

(0)

بالا-بالا = به تدریج، یواش یواش، کم کم bala-bala

پ pe »

​‌پادار

(0)

پادار(هر دو‌مصوت کوتاه، تاکید روی الف دوم) = پی درپی، مرتبا، بطور منظم، مثلا: پادار سیگار چکیر=مرتبا سیگار میکشد. padar

ت te »

تورک آتا میندی

(0)

تورک آتا میندی، تاتین باغری چاتدادی = ترک که سوار اسب شد، دل تات (از ترس) ریخت. Türk ata mindi, tatın bağri çatdadi.

ج jim »

دینقیلی، دیققیلی، جینقیلی، جیققیلی

(0)

دینقیلی، دیققیلی، جینقیلی، جیققیلی = (غالبا در زبان کودکان) کوچک، ریز، ریزه-پیزه، خُرد (همچنین: بالاجا، بالا). dınqıli, cınqıli

چ che »

چکیشماخ

(0)

چکیشماخ (چکیشماق) = از فعل چکماخ، چکمک (کشیدن): 1. متقابلا کشیدن، جر و بحث کردن،بر سر چیزی رقابت کردن، 2. شرط بندی کردن (شرط باغلاماخ) ، ن. جیناخ. çäkişmax, çäkişmaq

ح he »

حسابا سوخماخ

(0)

حسابا سوخماخ = (تحت اللفظی: با دروغ و کلک چیزی را به حساب گذاشتن)، جازدن، با دروغ و ظاهر سازی چیزی را به گونه مثبت و خوش آیندی جلوه دادن. hesaba soxmax (soxmax)

خ khe »

خوش گولش

(0)

خوش گولَش = (انسان) خوشرو، خوش برخورد، خوش مشرب. xoş-güläş (insan)

د dal »

وای، دده

(0)

وای، دده! (دده م وای!) = ایوای، وای! Vay, dädä!

ذ zal »

ذکر سیز مومن

(0)

ذکرسیز مومنی شیطان آللادار – مومن بدون ذکر و نماز را شیطان گمراه می کند.

ر re »

رووا دوشماخ

(0)

رووا دوشماخ (دوشمک) = تحت اللفظی «به رُو افتادن»، به حرکت افتادن، سرعت (نسبی) پیدا کردن) مثلا وقتی کسی که در ابتدا کاری را خوب بلد نیست، آن را یاد میگیرد، یا دستگاهی که تنظیم نشده بود یا تعمیر نیاز داشت، به کار می افتد و خوب هم کار میکند، میگویند: فلانی یا فلان چیز… ادامهٔ مطلب ›

ز ze »

زایلاماخ

(4)

زایلاماخ (شاید هم: ضایع-لاماخ) ( (مثلا میوه) ضایع شدن، فاسد شدن، به هدر رفتن، ن. زای، همچنین: ئوکوزون تایدی، ایشین زایدی. zaylamax

س sin »

سیریخ (چکماخ)

(0)

سیریخ (سیریق) = غالبا نخی نه چندان نازک که برای دوختن کنار لحاف و بالش و لباس هایی مانند کت و شلوار و پیراهن به کار میرود. سیریخ چکماخ = دوختن کنار لحاف و پالتو و غیره. (بیرشخصه، به کسی) سیریخ چکماخ = پدر کسی را در آوردن، او را فریب دادن. sırıx, sırıq, sırıx… ادامهٔ مطلب ›

ش shin »

شیلیکوت

(0)

شیلیکوت (شیلی-کوت) = از کار افتاده، داغون (بدن، ماشین) şiliküt

ص sad »

صابون و قره پالاز

(0)

صابون قره پالاز آغارتماز. ترجمه: گلیم سیاه را صابون نمیتواند سفید کند.

ض zad »

ضحین داماری آچیلیب

(0)

ضحین داماری آچیلیب. نظیر: دل توی دلش بند نمیشود، ریسه میره (میرود).

ط ta »

دازالاخ

(0)

دازالاخ (دازالاق) = در زبان کوچه و عوام، به کسانی گفته میشود که مو بر سر ندارند. صفت اصلی «داز» (طاس، کله طاس) است. dazalax (dazalaq)

ظ za »

ظلمات داشی

(0)

ظلمات داشیدی، گوتورن ده پئشماندی، قویان دا = سنگ ظلمات است، هم کسی که بلندش میکتد پشیمان است، هم کسی که سر جایش میگذارد. Zülmat daşıdi, götüren de peşmandi, qozan da.

ع eyn »

عِیرَتی

(0)

عیرتی (صفت، قدیمی شده) = مصنوعی، پروتِز، بی قواره، مانند: عیرتی دیش = دندان مصنوعی، عیرتی بؤرک = کلاه بی قواره. eyräti

غ gheyn »

غربت جنت

(0)

غربت جنت اولسادا، گینه وطن یاخشی دیر – حتی اگر غربت جنت باشد، باز وطن بهتر از آنست. نظیر: یوسف که به مصر پادشاهی میکرد می گفت بی شاهی کنعان خوشتر.

ق qaf »

قاباخدان گلنلیخ ائلماخ

(0)

قاباخدان گلنلیخ ائلماخ = دست پیش (را گرفتن)، اصطلاحا به این معنا که کسی گناه کاری را که مرتکیب شده، قبل از آنکه موضوع مطرح شود، به گردن طرف مقابل یا کس دیگری بیندازد. qabaxdan gälänlıx elämax

ک kaf »

کِهَلماخ

(0)

کِهلماخ (کهلماق) = بی حس شدن، مثلا: بارماغیم کهلدی = انگشتم بی حس شد. kehälmax, kehälmaq

گ gaf »

گیرده

(0)

گیرده = گِرد، ن. گیردکان (گردو). girdä

ل lam »

لؤهلماخ

(0)

لؤهلماخ (لؤه لماخ) = له له زدن، از خستگی با بیرون آوردن زبان (مانند سگ) به تنگی نفس افتادن. löhlämax

م mim »

مایا قویماخ

(0)

مایا قویماخ = تحت اللفظی: مایه گذاشتن. (به کسی) ارفاق قائل شدن، خوبی کردن، نزدیکی نشان دادن، هدیه دادن. maya qoymax (qoymaq)

ن nun »

نَریلدماخ

(0)

نَریلدماخ (احتمالا ازنعره) = نعره کشیدن. närildämax

و vav »

قویروخ اله وئرمیر

(0)

قویروخ اله وئرمیر ´= (تحت اللفظی: دم به دست نمیدهد) اصطلاحا به معنی رضایت نمیدهد، موافقت نمی کند، quyrux älä vermir

ه he »

هَشترخان

(2)

هشترخان = بوقلمون häştärxan

ى ye »

یِیین

(0)

یِیین = سریع، تُند، با سرعت yeyin