به کوشش عباس جوادی – Türki Meseller – Azeri Turkish Proverbs & Rare Words collected by Abbas Djavadi

قانچیل

(0)

قانچیل (قان-چیل) = خون مردگی (زیر پوست و ناخن) qançil

الف، آ، همزه alef »

اَنّنماخ

(0)

اَنّنماخ (احتمالا اَن-لَنماخ) = بالیدن، مباهات کردن، احساس غرور نمودن ännänmax (änlänmax)

ب be »

بورنی هاوالی

(0)

بورنی هاوالی = خود پسند، از خود راضی. burni havali

پ pe »

کَله پَرتَه وورماخ

(0)

کَله پَرتَه وورماخ = حرف های بی ربط میزند. kälä pärtä vurmax

ت te »

تورک آتا میندی

(0)

تورک آتا میندی، تاتین باغری چاتدادی = ترک که سوار اسب شد، دل تات (از ترس) ریخت. Türk ata mindi, tatın bağri çatdadi.

ج jim »

جیغان ویغان

(0)

جیغان ویغان= جیغ و ویغ، هیاهو، جنجال cığan vığan

چ che »

چکیشماخ

(0)

چکیشماخ (چکیشماق) = از فعل چکماخ، چکمک (کشیدن): 1. متقابلا کشیدن، جر و بحث کردن،بر سر چیزی رقابت کردن، 2. شرط بندی کردن (شرط باغلاماخ) ، ن. جیناخ. çäkişmax, çäkişmaq

ح he »

حسابا سوخماخ

(0)

حسابا سوخماخ = (تحت اللفظی: با دروغ و کلک چیزی را به حساب گذاشتن)، جازدن، با دروغ و ظاهر سازی چیزی را به گونه مثبت و خوش آیندی جلوه دادن. hesaba soxmax (soxmax)

خ khe »

خوشا گلیم

(0)

خوشا گلیم = خوش آیند xoşa gälim

د dal »

دَنگ ائله ماخ

(0)

دنگ ائله ماخ (کسی را) = کسی را به تنگ آوردن، بیهوده روی چیزی پافشاری کردن یا با پرحرفی نمودنحوصله اش زا سربردن. مثلا در شعر صایر: ایله مییون دنگ سر، اخوتمورام ال چکون = مرا به تنگ نیاورید (پسرم را) نمی خواهم به مدرسه بفرستم. däng elämax

ذ zal »

ذکر سیز مومن

(0)

ذکرسیز مومنی شیطان آللادار – مومن بدون ذکر و نماز را شیطان گمراه می کند.

ر re »

رووا دوشماخ

(0)

رووا دوشماخ (دوشمک) = تحت اللفظی «به رُو افتادن»، به حرکت افتادن، سرعت (نسبی) پیدا کردن) مثلا وقتی کسی که در ابتدا کاری را خوب بلد نیست، آن را یاد میگیرد، یا دستگاهی که تنظیم نشده بود یا تعمیر نیاز داشت، به کار می افتد و خوب هم کار میکند، میگویند: فلانی یا فلان چیز… ادامهٔ مطلب ›

ز ze »

زوغ

(0)

زوغ = بخشی (مخصوصا کناره) بعضی گیاهان، مثلا نخ کناره لوبیای سبزکه وقت پاک کردن آن را از بدنه لوبیا جدامیکنند. zuğ

س sin »

اوره گیمه سو سَپدی

(0)

اوره گیمه سو سَپدی = (فلا کس، خبر) اصطلاحا: آب به دلم پاشید، به معنی: راحتم کرد، مرا تسکین داد. Üräyimä susäpdi.

ش shin »

شیللاخ

(0)

شیللاخ = لگد، ن. قاریشقا شیللاغ آتدی. şıllax

ص sad »

صابون و قره پالاز

(0)

صابون قره پالاز آغارتماز. ترجمه: گلیم سیاه را صابون نمیتواند سفید کند.

ض zad »

ضحین داماری آچیلیب

(0)

ضحین داماری آچیلیب. نظیر: دل توی دلش بند نمیشود، ریسه میره (میرود).

ط ta »

دازالاخ

(0)

دازالاخ (دازالاق) = در زبان کوچه و عوام، به کسانی گفته میشود که مو بر سر ندارند. صفت اصلی «داز» (طاس، کله طاس) است. dazalax (dazalaq)

ظ za »

ظلمات داشی

(0)

ظلمات داشیدی، گوتورن ده پئشماندی، قویان دا = سنگ ظلمات است، هم کسی که بلندش میکتد پشیمان است، هم کسی که سر جایش میگذارد. Zülmat daşıdi, götüren de peşmandi, qozan da.

ع eyn »

عِیرَتی

(0)

عیرتی (صفت، قدیمی شده) = مصنوعی، پروتِز، بی قواره، مانند: عیرتی دیش = دندان مصنوعی، عیرتی بؤرک = کلاه بی قواره. eyräti

غ gheyn »

غربت جنت

(0)

غربت جنت اولسادا، گینه وطن یاخشی دیر – حتی اگر غربت جنت باشد، باز وطن بهتر از آنست. نظیر: یوسف که به مصر پادشاهی میکرد می گفت بی شاهی کنعان خوشتر.

ق qaf »

قانچیل

(0)

قانچیل (قان-چیل) = خون مردگی (زیر پوست و ناخن) qançil

ک kaf »

کیف

(0)

کیف (در «کیف توتماخ») = نم شئی لرین اوستونده نازک قارچ طبقه سی. گندیدن، پوسیدن. kif tutmax

گ gaf »

گیرده

(0)

گیرده = گِرد، ن. گیردکان (گردو). girdä

ل lam »

لؤهلماخ

(0)

لؤهلماخ (لؤه لماخ) = له له زدن، از خستگی با بیرون آوردن زبان (مانند سگ) به تنگی نفس افتادن. löhlämax

م mim »

مازگامِت

(0)

مازگامت = جنس یا آدم به درد نخور، با سطح و کیفیت پائین (زبان کوچه-بازاری در تبریز). به روایتی اصل این واژه از عبارت انگلیسی Moscow Made می آید. زمانی در تبریز کالاهای وارداتی خارجی بر دو نوع بودند: ساخت آمریکا و ساخت شوروی. این عبارت انگلیسی روی کالاهای ستغییر ساخت شوروی نوشته شده بود…. ادامهٔ مطلب ›

ن nun »

نَریلدماخ

(0)

نَریلدماخ (احتمالا ازنعره) = نعره کشیدن. närildämax

و vav »

قویروخ اله وئرمیر

(0)

قویروخ اله وئرمیر ´= (تحت اللفظی: دم به دست نمیدهد) اصطلاحا به معنی رضایت نمیدهد، موافقت نمی کند، quyrux älä vermir

ه he »

هَشترخان

(2)

هشترخان = بوقلمون häştärxan

ى ye »

یِیین

(0)

یِیین = سریع، تُند، با سرعت yeyin