امثال و اصطلاحات
آج تووخ
آج (آژ) تووخ (تویوخ) یوخوسوندا ئوزونی داری آنباریندا (آمباریندا) گؤره ر! مرغ گرسنه در خواب خود را در انبار ارزن ببیند! Ac (aj) tovux (toyux) yuxuda özüni darı anbarında (ambarında) görär!
بوغدا اولمییه ن یئرده
بوغدا اولمییه ن (اولمایان) یئرده، داری نی گؤزه تپه ر لر. آنجا که گددم نیست، ارزن پادشاه سفره میشود!
بودور کی وار!
بودور (بودی ) کی وار! = همین است که هست! یعنی جز این چیزی نیست و خواهد بود! Budur (budi) ki var!
هوشون منبرده اولسون
هوشون منبرده اولسون = حواست پیش منبر باشد! اصطلاحا به معنی «دقت کن!» گفته میشود. Huşun mänbärdä olsun!
هامی بهشته گئتسه
هامی بهشته گئتسه، جهنم بوش قالار = اگر همه به بهشت بروند، جهنم خالی میماند (میم غالبا با تشدید: هاممی). Ham(m)i behiştä getsä, caähännäm boş qalar.
آنادان اَمدیغی سوت
آنادان اَمدیغی سوؤت بورنوندان گلدی = تحت اللفظی: همه شیر مادری که نوشیده بود از بینی اش بیرون زد، مجازا به معنای اینکه از کرده اش پشیمان شد، اتفاقات بدی به سرش آمد. Anadan ämdıği (ämdiyi) süt burnundan gäldi.
دیله توتماخ
دیله توتماخ (توتماق) = به کسی با صحبت و نزدیکی آرامش و تسکین دادن. dilä tutmax (tutmaq)
اوزی یولا
اوزی یولا = کسی که به راحتی قانع میشود و قبول میکند. üzi yola
ساتماخ، آتماخ
نه ساتا بیلیرسن، نه آتا بیلیرسن = تحت اللفظی به معنای نه میتوانی او را (یا آن را) بفروشی و نه بیرون بیندازی. در زبان مردم اشکال مختلفی از این مثل رایج است، مثلا: نه آتماغ اولور، نه ساتماخ. مقایسه شود با: یاخینا گلمه یانیرام، اوزاغا گئتمه دونورام، و یا: یاخینا گلمه اییین گلیر ،… ادامهٔ مطلب ›
اوزی قیرمیزی
اوزی قیرمیزی = پررو üzi qırmızi
ایاخ یالین
ایاخ یالین = پابرهنه äyax yalın
دده ن یاخچی، ننه ن یاخچی
تحت اللفظی: پدرت خوب، مادرت خوب، به معنی «خدا پدرت را بیامرزد.» dädän yaxçi, nänän yaxçi
بیرینه مایا قویماخ
بیرینه مایا (مایه) قویماخ (قویماق) = تحت اللفظی به کسی مایه گذاشتن، به کسی یک خوبی کردن، ارفاق کردن، birinä maya qoymax
اَینیمه گییدیم
اَینیمه گییدیم = به تنم پوشیدم. اینینه اولمور = اندازه تنش نیست. Äynimä giydim.
!پیر اولسون
پیر اولسون: (فلانی) زنده باشد! آفرین! pir olsun!
قولاغی تاققیلدیر
قولاغی تاققیلدیر = (تحت اللفظی – گوشش تق تق میکند)، وقتی از فلان موضوع صحبت میکنی، گوشش تق تق میکند (یعنی هیچ چیز نمی فهمد). qulaği taqqıldır
گئجه سووا گئدن چوخ اولار
گئجه سووا گئدن چوخ اولار = نحت اللفظی: شب خیلی ها میگویند به آب خواهند رفت). در دهات که صبح زود قبل از طلوع آفتاب بیدار میشوند و «به آب میروند» تا آب مزرعه ها را تقسیم کنند، شب صحبت میکنند که چه کسی باید صبح زود بلند شود و «به آب برود». آن وقت… ادامهٔ مطلب ›
قوش اتی
(فلان کس بهمان کسی ) قوش اتینه سالیپ = (تحت اللفظی: فلان کس فلان کس را به گوشت مرغ بسته است)، به معنی به او خوش میگذراند، رسیدگی میکند. quş äti
باشی قاریشیخ
باشی (باشیم) قاریشیخدی = سرش (سرم) شلوغ است (قاریشیخ = شلوغ، درهم و برهم). başi qarışıx
اوره گیم اوشودی
اوره گیم اوشودی = (تحت اللفظی به معنای دلم سردش شد) ناامید شدم. üräyim üşüdi
من ئولی گؤزی جیرماخلامیشام؟
من ئولی گؤزی جیرماخلامیشام؟ (تحت اللفظی:) مگر من چشم مرده را چنگ زده ام؟ به معنای: مگر چه چیز من از دیگران کم است؟ Män öli gözi cırmaxlamışam?
بورنی هاوالی
بورنی هاوالی = خود پسند، از خود راضی. burni havali
دَنگ ائله ماخ
دنگ ائله ماخ (کسی را) = کسی را به تنگ آوردن، بیهوده روی چیزی پافشاری کردن یا با پرحرفی نمودنحوصله اش زا سربردن. مثلا در شعر صایر: ایله مییون دنگ سر، اخوتمورام ال چکون = مرا به تنگ نیاورید (پسرم را) نمی خواهم به مدرسه بفرستم. däng elämax
اوره گیمه سو سَپدی
اوره گیمه سو سَپدی = (فلا کس، خبر) اصطلاحا: آب به دلم پاشید، به معنی: راحتم کرد، مرا تسکین داد. Üräyimä susäpdi.
وای، دده
وای، دده! (دده م وای!) = ایوای، وای! Vay, dädä!
پی!، پیی!
پی 1. (حرف ندا، تعجب و شگفتی) = عجب! شگفتا! «ی» در آخر، طولانی و با تاکید تلفظ میشود.). 2. چربی بدن (حیوانات یا انسان). pi/piy
آراسی دگییپ
(فلانی با فلانی) آراسی دگییپ = میانه اش به هم خورده است. Arası däyip
قاباخدان گلنلیخ ائلماخ
قاباخدان گلنلیخ ائلماخ = دست پیش (را گرفتن)، اصطلاحا به این معنا که کسی گناه کاری را که مرتکیب شده، قبل از آنکه موضوع مطرح شود، به گردن طرف مقابل یا کس دیگری بیندازد. qabaxdan gälänlıx elämax
آغزیینن قوش توتسا دا
آغزی اینن قوش توتسا دا (فلان ایشی گؤرَممز) = حتی اگر فلانی با دهانش پرنده هم بگیرد، قادر به انجام فلان کار نخواهد شد. به معنای منفی بکار میرود، یعنی اگر کسی قادر به انجام کارهای خارق العاده هم باشد، از عهده فلان کار بر نخواهد آمد. Ağziynen quş tutsa da…
پیشیک آسقیردی
پیشیک آسقیردی (تحت اللفظی: گربه عطسه کرد) = مجازا به این معنا که بهانه بی اهمیتی به دست افتاد تا کسی در رابطه با کاری که قرار بود انجام دهد، صبر نماید. Pişik asqırdi.
تورک آتا میندی
تورک آتا میندی، تاتین باغری چاتدادی = ترک که سوار اسب شد، دل تات (از ترس) ریخت. Türk ata mindi, tatın bağri çatdadi.
آدامدی، ایشدی
آدامدی، ایشدی = (تحت اللفظی: آدم است، کار است) مجازا به این معنا که هیچ معلوم نیست، شاید هم فلان اتفاق بیفتد. Adamdi, işdi.
توتماجاسی توتدی
(فلان کسین) توتماجاسی توتدی = فلانی باز (به چیزی) گیر داد، عصبی شد، از کوره در رفت. (Filan käsin) tutmacasi tutdi.
ئوکوزون تایدی
ئوکوزون تایدی، ایشون زایدی = اگر گاوت تک باشد، کارت برباد است. Öküzün taydi, işün zaydi.
حسابا سوخماخ
حسابا سوخماخ = (تحت اللفظی: با دروغ و کلک چیزی را به حساب گذاشتن)، جازدن، با دروغ و ظاهر سازی چیزی را به گونه مثبت و خوش آیندی جلوه دادن. hesaba soxmax (soxmax)
دده ن یاخچی، ننه ن یاخچی
دده ن یاخچی، ننه ن یاخچی = (تحت اللفظی: پدرت خوب، مادرت خوب) زمانی به کار برده میشود که بخواهند کسی را «سرِ عقل بیاورند» تا از عصبانیت و رفتار غیر منطقی دست بردارد. dädän yaxçi, nänän yaxçi
باشی سوغوخ
باشی سوغوخ = آدم بی خیال، بی دقت başi soğux
اوزی قره
اوزی قره (قارا) = روسیاه، شرمنده üzü qärä (qara)
کاسب اوشاغی
کاسب اوشاغی اولمییاسان! (اولمییه سن!) = بچه آدم فقیر نباشی! در مواردی میگویند که خرج و قیمت یا به دست آوردن چیزی برای گوینده از نظر مالی خیلی بالا و هزینه دار باشد. Kasıb uşağı olmıyasan! (olmiyäsän!)
گؤنی قالین
göni qalin (uzun a) گؤنی قالین = پوست کلفت (تحت اللفظی: چرم کلفت)، یکدنده لجباز.
قولاغی توکلی
قولاغی توکلی = (نحت اللفظی: کسی که گوشش مو دارد) خرافاتی، متعصب، جاهل، عقب مانده. qulaği tükli (tüç.li – IPA International Phonetic Association)
قره گؤزلی
قره گؤزلی (یا قره گؤز) = عزیز دل qärägözli
شور گوزلی
شور گوزلی (یا شور گؤز) = هیز şorgözli
تای باشی
تای باشی = تای به معنی گونی یا کیسه، باش به معنی سر، آغاز. به صورت کنایه و در معنای مجازی و منفی، به آدم لومپن، لات و جاهل گفته میشود. ترجمه تحت اللفظی: آنچه که مانند میوه، سیب زمینی یا پیاز در سرِ گونی قرار دارد تا وقتی مشتری گونی را باز میکند، باور… ادامهٔ مطلب ›
سیریخ (چکماخ)
سیریخ (سیریق) = غالبا نخی نه چندان نازک که برای دوختن کنار لحاف و بالش و لباس هایی مانند کت و شلوار و پیراهن به کار میرود. سیریخ چکماخ = دوختن کنار لحاف و پالتو و غیره. (بیرشخصه، به کسی) سیریخ چکماخ = پدر کسی را در آوردن، او را فریب دادن. sırıx, sırıq, sırıx… ادامهٔ مطلب ›
جیناخ
جیناخ (جیناق) = استخوان دو شاخه و نازک سینه مرغ. در گذشته دو بچه دوست و همبازی این را بین خود می شکستند و شرط می بستند. شرط معمولا این بود که وقتی یکی از این دوستان چیزی را به دوست دوم می داد و فورا می گفت: یادس! تا شرط بندی را می برد…. ادامهٔ مطلب ›
عزیز گرامی
عزیز گرامی = (تلفظ گرامی به صورت گیرامی، آ طولانی) عزیز دردانه. äziz-girami
بو حنا
بو حنا (خینا) او حنالارا بنزه مز = این حنا از آن حناهائی که میشناسی نیست. Bu häna o hänalara bänzämäz.
یئر به یئر
یئر به یئر، یئر به یئر ائله ماخ، اولماخ = جابجا، جابجا کردن، جابجا شدن (وقتی هر کس و هرچیز در جای خود قرار میگیرد). yer-bä-yer, yer-be-yer (elämax, olmax)
آخرین نظر ها