به کوشش عباس جوادی – Türki Meseller – Azeri Turkish Proverbs & Rare Words collected by Abbas Djavadi

س sin rss

آنادان اَمدیغی سوت

(0)
15/02/2024

آنادان اَمدیغی سوؤت بورنوندان گلدی = تحت اللفظی: همه شیر مادری که نوشیده بود از بینی اش بیرون زد، مجازا به معنای اینکه از کرده اش پشیمان شد، اتفاقات بدی به سرش آمد. Anadan ämdıği (ämdiyi) süt burnundan gäldi.

ساتماخ، آتماخ

نه ساتا بیلیرسن، نه آتا بیلیرسن = تحت اللفظی به معنای نه میتوانی او را (یا آن را) بفروشی و نه بیرون بیندازی. در زبان مردم اشکال مختلفی از این مثل رایج است، مثلا: نه آتماغ اولور، نه ساتماخ. مقایسه شود با: یاخینا گلمه یانیرام، اوزاغا گئتمه دونورام، و یا: یاخینا گلمه اییین گلیر ،… ادامهٔ مطلب ›

گئجه سووا گئدن چوخ اولار

گئجه سووا گئدن چوخ اولار = نحت اللفظی: شب خیلی ها میگویند به آب خواهند رفت). در دهات که صبح زود قبل از طلوع آفتاب بیدار میشوند و «به آب میروند» تا آب مزرعه ها را تقسیم کنند، شب صحبت میکنند که چه کسی باید صبح زود بلند شود و «به آب برود». آن وقت… ادامهٔ مطلب ›

سوسَری

سوسَری = سوسک süsäri

اوره گیمه سو سَپدی

اوره گیمه سو سَپدی = (فلا کس، خبر) اصطلاحا: آب به دلم پاشید، به معنی: راحتم کرد، مرا تسکین داد. Üräyimä susäpdi.

حسابا سوخماخ

حسابا سوخماخ = (تحت اللفظی: با دروغ و کلک چیزی را به حساب گذاشتن)، جازدن، با دروغ و ظاهر سازی چیزی را به گونه مثبت و خوش آیندی جلوه دادن. hesaba soxmax (soxmax)

باشی سوغوخ

باشی سوغوخ = آدم بی خیال، بی دقت başi soğux

سیریخ (چکماخ)

سیریخ (سیریق) = غالبا نخی نه چندان نازک که برای دوختن کنار لحاف و بالش و لباس هایی مانند کت و شلوار و پیراهن به کار میرود. سیریخ چکماخ = دوختن کنار لحاف و پالتو و غیره. (بیرشخصه، به کسی) سیریخ چکماخ = پدر کسی را در آوردن، او را فریب دادن. sırıx, sırıq, sırıx… ادامهٔ مطلب ›

سُووماخ

سُوماخ، سووماخ، سُوماق=روبراه کردن، تمام کردن، رسیدگی کردن و به انجام رسانیدن. مثلا: کلاسی (فلان ایشی، جلسه نی) سُودوم= کلاس، فلان کار، جلسه را به سرانجام رساندم. sowmax, sowmaq

سوتول

سوتول = نوزاد، شیرخوار، نونهال. sütül

بِینی سولانیپ

بِینی سولانیپ = (تحت اللفظی: مغزش آبکی شده.») اصظلاحا به معنی «عقلش سرجایش نیست.» Beyni sulanıp.

سککی

سَککی (سکّی) = سکّو säkki

گؤزوم سو ایچمیر

گؤزوم سو ایچمیر (یا: ایشمیر) = (به شخصی، در مورد چیزی و کار یا نقشه ای) خوشبین نیستم، امیدی ندارم، فکر نمیکنم. (معنای تحت اللفظی: «چشمم آب نمی خورد.») Gözüm su içmir

عزرائیله ساققیز äzraile saqqız

فلانکس عزرائیله ساققیز وئریپ = فلانی به عزرائیل سقز داده (تا بجود و در مرگش تاخیر شود.) مجازا به معنی فلانی از مرگ در میرود، نمی میرد.

آرام سازدی

من با فلان کس «آرام سازدی» یعنی میانه من با فلان کس خوب است. (آرا=میانه، رابطه، ساز=روبراه، مناسب، خوب).

ایتین سؤزی İtin sözi

ایتین سؤزی = معنی تحت اللفظی: حرف سگ. مثلا: ایتین سؤزونی منه دئدی = هرچه از دهنش بر آمد، به من گفت _مرا به باد انتقاد و تقبیح گرفت).

سَیاخ

سَیاخ (سَیاق، سایاق) = طرز، نوع، شکل، مثلا او ایشی بو سیاخدا گؤرماغ اولماز به معنی «آن کار را نمی توان به این شکل انجام داد. » (در دوره های جدید به معنی «مِتُد» نیز به کار می رود.) säyaq, säyax, sayaq

بوگون منه، صاباح سنه

بوگون منه دیر، صاباح سنه = امروز (فلان اتفاق) بر سر من می آید و فردا بر سر تو (به این معنی که تو هم از این اتفاق با حادثه مصون نخواهی بود). Bugün mänä, saba sänä.

بیر باغ سوُزی

بو سؤزلره بیر باغ سوُزی وئرمزلر = برای این قبیل حرف ها یک دسته تره هم نمی دهند. Bu sözlärä bir bag sowzi vermäzlär

سپگیل

سَپگیل=کک و مک (مخصوصا در صورت) säpgil

سلام وئردیم

سلام وئردیم، بورجلی چیخدیم = سلام دادم و مقروض شدم (به این معنی که خواستیم کار خیری بدهیم، گفتند فلان کار را هم بکن). با همه ضمیر ها می توان به کار برد، مثلا سلام وئردوخ، سلام وئردیلر… sälam verdim, borçli çıxdım

سوسوز قلمه

سوسوز قلمه= در اصل به معنی «درخت تبریزی بی آب» اصطلاحا به آدم های لاغر گفته می شود. suusuz qälämä

سوسوز

(فلان کس) آدامی سوسوز چشمه یه آپارار، سوسوز گتیرر> (فلانی) آدم را تشنه تا چشمه آب می برد و تشنه برمی گرداند (برای تعریف زرنگی و یا حیله گری کسی گفته می شود.)

سوزنی

سوزنی، süzeni سفره، رومیزی و هر نوع پارچه ای که چه برای آذین و چه کاربرد خانگی (مثلا: برای انداختن جلوی سماور) نقش و نگار سوزن دوزی و یا ملیله دوزی شده داشته باشد.

سوزی

سوزی (sowzi) به معنای «تره» است، یک نوع سبزی که در ایران درکنار جعفری و شوید و اسفناج  از پرمصرف ترین سبزی ها به شمار می رود. گونه ای از پیازهای خوردنی است. از نگاه لغت شناسی ریشه نام «سوزی» دقیقا روشن نیست. در فارسی استاندارد معاصر کاربرد چنین واژه ای برای تره در جائی… ادامهٔ مطلب ›

سن اوخيينلرى من توخوموشام

سن اوخویانلاری من توخوموشام = «آن چه تو میخوانی آنها را خود من بافته ام (سروده ام).» مجازا این بدان معنی است که آنچه تومیگوئی برای من چیز نوی نیست، میدانم. این البته کمی لحن بی اهمیت جلوه دادن گفته های طرف مقابل را دارد و از این نگاه شاید توهین آمیز تفسیر شود.

ساغ الوز بیزیم باشیمیزا

ساغ الوز بیزیم باشیمیزا (ترجمه تحت اللفظی: دست راست شما بالای سر ما) = به معنی امیدوام نصیب ما هم بشود، ما هم مانند شما موفق و از فلان چیز بهره مند شویم.

سن ایچین یه

سن ایچین یه من قابیغین گمیریم. ماخوذ از داستان نوکری است که خربزه را نازک قاچ میکرد و خدمت ارباب میبرد و خودش ته مانده پوست خربزه را میخورد.

سققلیم یوخدی

سققلیم (ساققالیم) یوخدی (یوخدور)، سؤزومه قولاغ آسمیرلار – ریش ندارم و بخاطر همین به حرفم گوش نمیکنند.

سويو بولانديرير

سويو بولانديرير باليق توتا! – آب را گل آلود میکند تا ماهی بگیرد!

سو آیدینلیق دیر

سو آیدینلیق دیر (آیدینلیخدی) – ریختن آب چیز خوش یمنی است.

سؤز وار داغا چیخاردار

سؤز وار داغا چیخاردار، سؤز وار داغدان اندیرر – منظور اینکه: بفرما و بنشین و بتمرگ همه به یک معنا هستند ولی تاثیرشان کاملا متفاوت است.

سور دره یه

آقا دییر سور دره یه، سن ده سور دره یه! – ارباب که میکوید بزن به دره، تو هم بزن به دره! – منظور اینکه هر دستوری که شد باید اجرا کنی (این مثل بیشتر بصورت طنز و در تنقید اطاعت کورکورانه استفاده میشود).

سوغان

سوغان یئمه میسن، ایچون نییه گؤینور؟ – نظیر: آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است.

سؤز وار…

سؤز وار خلق ایچینده، سؤز وار حلق ایچینده – نظیر: هر سخن جائی و هر نکته مقامی دارد.

سارالا سارالا

سارالا سارالا قالماخدان ، قیزارا قیزارا ئولمه ک یاخشیدیر – مراد آنکه: مرگ  بهتر از زندگی ننگین است.

سیزین پیشیک

سیزین پیشیک بیزیم ایتی بوغار – گربه شما میتواند سگ ما را خفه کند یعنی: من دیگر حرفی ندارم.

سن آقا، من آقا

سن آقا ، من آقا ، اینکلری کیم ساغا؟ – تو آقا ، من آقا ، پس گاوها را کی بدوشد ؟!

سو آیدینلیخدی

سو آیدینلیقدی جالا اوز قاپینا  – اگرریختن آب خوش یمن است بریز جلوی در خودت.

سو بولبولی

سو بولبولو دور – منظور کسی است که زیاد به حمام میرود.

سوت

سوت گؤلونده دیر – توی استخرشیر است. منظور اینکه به او خیلی خوش میگذرد.

سؤزو آت

سؤزو آت یئره صاحبی گؤتوره ر – حرف را بینداز زمین صاحبش خود برش خواهد داشت..

سؤزون دوزی

سؤزون دوزون اوشاق دیه یر(سؤزون دوزون اوشاقدان ائشیت) – حرف راست را بچه میگوید.

سوغان

سوغان یِئمَه میسن، نییه آجیشیرسان؟ –  پیاز نخورده چرا میسوزی؟

سئرچه

سئرچه دن قناری اولماز (ویا: قارقادان قناری اولماز) – گنجشک جای قناری را نمیگیرد (و یا: کلاغ جای قناری را نمیگیرد).

سوغان یئمه میسن

سوغان یئمه میسن، نییه آجیشیرسان؟ – پیاز که نخورده ای، پس چرا میسوزی؟

سن اوخويانلارى

سن اوخويانلارى من توخوموشام – مراد آنكه من از تو بهتر ميدانم.

سودا بوغولان

سودا بوغولان سامان چؤپوندن یاپیشار – کسی که غرق میشود بر هر گیاه خشک چنگ زند.

سو بیر یئرده

سو بیر یئرده قالسا ایی له نر – آب که یک جا ماند بو میگیرد. مراد آنکه تحرک لازمه زندگی است.

سئرچه

سئرچه (قاریشقا) ندیر کله پاچا سی نه اولا – مراد آنکه این موضوع بی اهمیتی است و قابل بحث نیست.