به کوشش عباس جوادی – Türki Meseller – Azeri Turkish Proverbs & Rare Words collected by Abbas Djavadi

بَختَوَر

(0)
05/04/2024 • لغات, ب be

بَختَوَر = (بخت آورده، بختور) شخص خوش شانس. bäxtävär

الف، آ، همزه alef »

وختسیز آچان گول

(0)

وخت سیز آچان گول تئز سولار! Växtsiz açan gül tez solar!

ب be »

بوغدا اولمییه ن یئرده

(0)

بوغدا اولمییه ن (اولمایان) یئرده، داری نی گؤزه تپه ر لر. آنجا که گددم نیست، ارزن پادشاه سفره میشود!

پ pe »

‌!پیر اولسون

(0)

پیر اولسون: (فلانی) زنده باشد! آفرین! pir olsun!

ت te »

آج تووخ

(0)

آج (آژ) تووخ (تویوخ) یوخوسوندا ئوزونی داری آنباریندا (آمباریندا) گؤره ر! مرغ گرسنه در خواب خود را در انبار ارزن ببیند! Ac (aj) tovux (toyux) yuxuda özüni darı anbarında (ambarında) görär!

ج jim »

جَرجَنَک

(0)

جَرجَنَک = شکل و قواره کلی انسان، ستون فقرات؟ مثلا: جرجنک الدوم، جرجنگیم چیخدی به معنای کمرم شکست (مجازی)، فشار زیادی بر ستون فقرات و استخوان هایم وارد شد. cärcänäk

چ che »

چِچَماخ

(0)

چِچَماخ، چِچَمک = در نتیجه راه یافتن مواد غذائی (مثلا دانه های کوچک برنج) به راه تنفس دچار تنگی نفس شدن و با سرفه های کوتاه و پی در پی کوشش به دفع آن ماده نمودن. çeçämax, çeçämäk

ح he »

حسابا سوخماخ

(0)

حسابا سوخماخ = (تحت اللفظی: با دروغ و کلک چیزی را به حساب گذاشتن)، جازدن، با دروغ و ظاهر سازی چیزی را به گونه مثبت و خوش آیندی جلوه دادن. hesaba soxmax (soxmax)

خ khe »

خیمیر-خیمیر

(0)

خیمیر-خیمیر = به تدریج، آهسته آهسته، بدون سر و صدا xımır-xımır

د dal »

دده ن یاخچی، ننه ن یاخچی

(0)

تحت اللفظی: پدرت خوب، مادرت خوب، به معنی «خدا پدرت را بیامرزد.» dädän yaxçi, nänän yaxçi

ذ zal »

ذکر سیز مومن

(0)

ذکرسیز مومنی شیطان آللادار – مومن بدون ذکر و نماز را شیطان گمراه می کند.

ر re »

رووا دوشماخ

(0)

رووا دوشماخ (دوشمک) = تحت اللفظی «به رُو افتادن»، به حرکت افتادن، سرعت (نسبی) پیدا کردن) مثلا وقتی کسی که در ابتدا کاری را خوب بلد نیست، آن را یاد میگیرد، یا دستگاهی که تنظیم نشده بود یا تعمیر نیاز داشت، به کار می افتد و خوب هم کار میکند، میگویند: فلانی یا فلان چیز… ادامهٔ مطلب ›

ز ze »

زیغ

(1)

زیغ = گل و لای (در برخی شهرستان ها: چومور) zığ (çomur)

س sin »

ساتماخ، آتماخ

(3)

نه ساتا بیلیرسن، نه آتا بیلیرسن = تحت اللفظی به معنای نه میتوانی او را (یا آن را) بفروشی و نه بیرون بیندازی. در زبان مردم اشکال مختلفی از این مثل رایج است، مثلا: نه آتماغ اولور، نه ساتماخ. مقایسه شود با: یاخینا گلمه یانیرام، اوزاغا گئتمه دونورام، و یا: یاخینا گلمه اییین گلیر ،… ادامهٔ مطلب ›

ش shin »

شَخ

(0)

شَخ = (احتمالا همان «شاخ») راست، سفت و سخت، مثلا شخ دوردی = راست و محکم ایستاد. şäx

ص sad »

صابون و قره پالاز

(0)

صابون قره پالاز آغارتماز. ترجمه: گلیم سیاه را صابون نمیتواند سفید کند.

ض zad »

ضحین داماری آچیلیب

(0)

ضحین داماری آچیلیب. نظیر: دل توی دلش بند نمیشود، ریسه میره (میرود).

ط ta »

دازالاخ

(0)

دازالاخ (دازالاق) = در زبان کوچه و عوام، به کسانی گفته میشود که مو بر سر ندارند. صفت اصلی «داز» (طاس، کله طاس) است. dazalax (dazalaq)

ظ za »

ظلمات داشی

(0)

ظلمات داشیدی، گوتورن ده پئشماندی، قویان دا = سنگ ظلمات است، هم کسی که بلندش میکتد پشیمان است، هم کسی که سر جایش میگذارد. Zülmat daşıdi, götüren de peşmandi, qozan da.

ع eyn »

عِیرَتی

(0)

عیرتی (صفت، قدیمی شده) = مصنوعی، پروتِز، بی قواره، مانند: عیرتی دیش = دندان مصنوعی، عیرتی بؤرک = کلاه بی قواره. eyräti

غ gheyn »

غربت جنت

(0)

غربت جنت اولسادا، گینه وطن یاخشی دیر – حتی اگر غربت جنت باشد، باز وطن بهتر از آنست. نظیر: یوسف که به مصر پادشاهی میکرد می گفت بی شاهی کنعان خوشتر.

ف fe »

فَریک

(0)

ب ب فریک = جوجه نورسیده، بین جوجه و مرغ (با تلفظ سخت کامی ک نزدیک به تلفظ ح). färik, farih

ق qaf »

قاخ

(0)

قاخ = برگه، میوه خشک شده (مخصوصا زردآلو، آلو) qax

ک kaf »

کالاک

(0)

ich کالاک = کمبوزه. کاف نخست نرم یا پس کامی تلفظ میشود، کاف دوم حتی نرم تر از آن، نزدیک به ح یا ح/خ مانند تلفظ مشابه آخرین آوای کلمه آلمانی kalak (Türkçede kelek)

گ gaf »

گورولداماخ

(0)

گورولداماخ (تلفظ سخت کامی گ) = غُرّیدن، صدای بلند تولید کردن (مثلا: گؤی گورولدادی = آسمان در اثر رعد و برق غُرید. guruldamax (g sesi yumuşak g)

ل lam »

لاپ

(0)

لاپ – کاملا، تماما، بسیار، بیشتر از همه، مثلا لاپ گؤزل = بسیار زیبا، لاپ خراپ – کاملا خراب و از کار افتاده. lap

م mim »

هوشون منبرده اولسون

(0)

هوشون منبرده اولسون = حواست پیش منبر باشد! اصطلاحا به معنی «دقت کن!» گفته میشود. Huşun mänbärdä olsun!

ن nun »

نَریلدماخ

(0)

نَریلدماخ (احتمالا ازنعره) = نعره کشیدن. närildämax

و vav »

وقتیکن

(0)

وقتیکن (وقت-ایکن، وختیکن) = سرِِ وقت، سر موقع växtikän (växt-ikän)

ه he »

هؤشونه

(0)

هؤشونه = دلهره، نگرانی شدید. höwşünä

ى ye »

یاندی قیندی

(0)

یاندی قیندی = دماغ سوخته yandi-qındi