به کوشش عباس جوادی – Türki Meseller – Azeri Turkish Proverbs & Rare Words collected by Abbas Djavadi

امثال و اصطلاحات rss

من ئولی گؤزی جیرماخلامیشام؟

(0)
28/04/2023

من ئولی گؤزی جیرماخلامیشام؟ (تحت اللفظی:) مگر من چشم مرده را چنگ زده ام؟ به معنای: مگر چه چیز من از دیگران کم است؟ Män öli gözi cırmaxlamışam?

بورنی هاوالی

بورنی هاوالی = خود پسند، از خود راضی. burni havali

دَنگ ائله ماخ

دنگ ائله ماخ (کسی را) = کسی را به تنگ آوردن، بیهوده روی چیزی پافشاری کردن یا با پرحرفی نمودنحوصله اش زا سربردن. مثلا در شعر صایر: ایله مییون دنگ سر، اخوتمورام ال چکون = مرا به تنگ نیاورید (پسرم را) نمی خواهم به مدرسه بفرستم. däng elämax

اوره گیمه سو سَپدی

اوره گیمه سو سَپدی = (فلا کس، خبر) اصطلاحا: آب به دلم پاشید، به معنی: راحتم کرد، مرا تسکین داد. Üräyimä susäpdi.

وای، دده

وای، دده! (دده م وای!) = ایوای، وای! Vay, dädä!

پی!، پیی!

پی 1. (حرف ندا، تعجب و شگفتی) = عجب! شگفتا! «ی» در آخر، طولانی و با تاکید تلفظ میشود.). 2. چربی بدن (حیوانات یا انسان). pi/piy

آراسی دگییپ

(فلانی با فلانی) آراسی دگییپ = میانه اش به هم خورده است. Arası däyip

قاباخدان گلنلیخ ائلماخ

قاباخدان گلنلیخ ائلماخ = دست پیش (را گرفتن)، اصطلاحا به این معنا که کسی گناه کاری را که مرتکیب شده، قبل از آنکه موضوع مطرح شود، به گردن طرف مقابل یا کس دیگری بیندازد. qabaxdan gälänlıx elämax

آغزیینن قوش توتسا دا

آغزی اینن قوش توتسا دا (فلان ایشی گؤرَممز) = حتی اگر فلانی با دهانش پرنده هم بگیرد، قادر به انجام فلان کار نخواهد شد. به معنای منفی بکار میرود، یعنی اگر کسی قادر به انجام کارهای خارق العاده هم باشد، از عهده فلان کار بر نخواهد آمد. Ağziynen quş tutsa da…

پیشیک آسقیردی

پیشیک آسقیردی (تحت اللفظی: گربه عطسه کرد) = مجازا به این معنا که بهانه بی اهمیتی به دست افتاد تا کسی در رابطه با کاری که قرار بود انجام دهد، صبر نماید. Pişik asqırdi.

تورک آتا میندی

تورک آتا میندی، تاتین باغری چاتدادی = ترک که سوار اسب شد، دل تات (از ترس) ریخت. Türk ata mindi, tatın bağri çatdadi.

آدامدی، ایشدی

آدامدی، ایشدی = (تحت اللفظی: آدم است، کار است) مجازا به این معنا که هیچ معلوم نیست، شاید هم فلان اتفاق بیفتد. Adamdi, işdi.

توتماجاسی توتدی

(فلان کسین) توتماجاسی توتدی = فلانی باز (به چیزی) گیر داد، عصبی شد، از کوره در رفت. (Filan käsin) tutmacasi tutdi.

ئوکوزون تایدی

ئوکوزون تایدی، ایشون زایدی = اگر گاوت تک باشد، کارت برباد است. Öküzün taydi, işün zaydi.

حسابا سوخماخ

حسابا سوخماخ = (تحت اللفظی: با دروغ و کلک چیزی را به حساب گذاشتن)، جازدن، با دروغ و ظاهر سازی چیزی را به گونه مثبت و خوش آیندی جلوه دادن. hesaba soxmax (soxmax)

دده ن یاخچی، ننه ن یاخچی

دده ن یاخچی، ننه ن یاخچی = (تحت اللفظی: پدرت خوب، مادرت خوب) زمانی به کار برده میشود که بخواهند کسی را «سرِ عقل بیاورند» تا از عصبانیت و رفتار غیر منطقی دست بردارد. dädän yaxçi, nänän yaxçi

باشی سوغوخ

باشی سوغوخ = آدم بی خیال، بی دقت başi soğux

اوزی قره

اوزی قره (قارا) = روسیاه، شرمنده üzü qärä (qara)

کاسب اوشاغی

کاسب اوشاغی اولمییاسان! (اولمییه سن!) = بچه آدم فقیر نباشی! در مواردی میگویند که خرج و قیمت یا به دست آوردن چیزی برای گوینده از نظر مالی خیلی بالا و هزینه دار باشد. Kasıb uşağı olmıyasan! (olmiyäsän!)

گؤنی قالین

göni qalin (uzun a) گؤنی قالین = پوست کلفت (تحت اللفظی: چرم کلفت)، یکدنده لجباز.

قولاغی توکلی

قولاغی توکلی = (نحت اللفظی: کسی که گوشش مو دارد) خرافاتی، متعصب، جاهل، عقب مانده. qulaği tükli (tüç.li – IPA International Phonetic Association)

قره گؤزلی

قره گؤزلی (یا قره گؤز) = عزیز دل qärägözli

شور گوزلی

شور گوزلی (یا شور گؤز) = هیز şorgözli

تای باشی

تای باشی = تای به معنی گونی یا کیسه، باش به معنی سر، آغاز. به صورت کنایه و در معنای مجازی و منفی، به آدم لومپن، لات و جاهل گفته میشود. ترجمه تحت اللفظی: آنچه که مانند میوه، سیب زمینی یا پیاز در سرِ گونی قرار دارد تا وقتی مشتری گونی را باز میکند، باور… ادامهٔ مطلب ›

سیریخ (چکماخ)

سیریخ (سیریق) = غالبا نخی نه چندان نازک که برای دوختن کنار لحاف و بالش و لباس هایی مانند کت و شلوار و پیراهن به کار میرود. سیریخ چکماخ = دوختن کنار لحاف و پالتو و غیره. (بیرشخصه، به کسی) سیریخ چکماخ = پدر کسی را در آوردن، او را فریب دادن. sırıx, sırıq, sırıx… ادامهٔ مطلب ›

جیناخ

جیناخ (جیناق) = استخوان دو شاخه و نازک سینه مرغ. در گذشته دو بچه دوست و همبازی این را بین خود می شکستند و شرط می بستند. شرط معمولا این بود که وقتی یکی از این دوستان چیزی را به دوست دوم می داد و فورا می گفت: یادس! تا شرط بندی را می برد…. ادامهٔ مطلب ›

عزیز گرامی

عزیز گرامی = (تلفظ گرامی به صورت گیرامی، آ طولانی) عزیز دردانه. äziz-girami

بو حنا

بو حنا (خینا) او حنالارا بنزه مز = این حنا از آن حناهائی که میشناسی نیست. Bu häna o hänalara bänzämäz.

یئر به یئر

یئر به یئر، یئر به یئر ائله ماخ، اولماخ = جابجا، جابجا کردن، جابجا شدن (وقتی هر کس و هرچیز در جای خود قرار میگیرد). yer-bä-yer, yer-be-yer (elämax, olmax)

دیله توتماخ

دیله توتماخ = نحت اللفظی کسی را «به زبان گرفتن»، به معنی به کسی دلداری دادن. dilä tutmax

مایا قویماخ

مایا قویماخ = تحت اللفظی: مایه گذاشتن. (به کسی) ارفاق قائل شدن، خوبی کردن، نزدیکی نشان دادن، هدیه دادن. maya qoymax (qoymaq)

قلبی قره

قلبی قره = (ترجمه تحت اللفظی: سیاه قلب) متعصب جنسی (مخصوصا تعصب خانوادگی مثلا در مورد زن، مادر و خواهر).

بلکه نی اکسن

«بلکه» نی اََکسن، چغندور بیتَر = اگر «بلکه» و «شاید» را بکاری، چغندر میروید. منظور این است که روی احتمالات غیر واقعی نمیتوان حساب کرد. «Bälka»ni äksän, çuğundur bitär.

ال-ایاخدان دوشماخ

ال-ایاخدان دوشماخ = پیر و ناتوان شدن. ن. ال-ایاخلی äl-äyaxdan düşmax

ال ایاخلی

ال ایاخلی = (صفت) آدم زرنگ، زبل، با جربزه. مق. ال ایاخسیز = آدم بی دست و پا، بی جربزه. ن. ال-ایاخدان دوشماخ = پیر و ناتوان شدن. äl-äyaxli, äl-äyaxsız, äl-äyaxdan düşmax

گون ها طرفدن چیخیپ؟!

گون ها طرفدن چیخیپ؟! = آفتاب از کدام طرف درآمده؟! به معنای «چه عجب!» Gün ha täräfdän çıxıp?!

گؤز قولاخ اولماخ

بیر نفره، بیر شئی یه) گؤز قولاخ اولماخ = تحت اللفظی (به کسی یا چیزی) چشم و گوش بودن به معنی مواظب و مراقب کسی یا چیزی بودن تا اتفاق بدی به او (یا آن) نیفتد. (در تلفظ واقعی بین مردم این واژه ها پشت سر هم تلفظ می شوند و به این ترتیب مثلا… ادامهٔ مطلب ›

بِینی سولانیپ

بِینی سولانیپ = (تحت اللفظی: مغزش آبکی شده.») اصظلاحا به معنی «عقلش سرجایش نیست.» Beyni sulanıp.

توکان (دکان) الوپ ها!

توکان (دکان) الوپ ها! = (فلانی) هم دکان باز کرده. بیهوده مایه درد سر شده. حرف بیخودی میزند، کار بیهودهای میکند. «دکان» در اینجا اصطلاحا به معنی حرف یا کار بیهوده است. مثلا «بیزه توکان اولوپ!» به معنی «برای ما درد سری شده!» Tükan olup!

قویروخ اله وئرمیر

قویروخ اله وئرمیر ´= (تحت اللفظی: دم به دست نمیدهد) اصطلاحا به معنی رضایت نمیدهد، موافقت نمی کند، quyrux älä vermir

خوش گولش

خوش گولَش = (انسان) خوشرو، خوش برخورد، خوش مشرب. xoş-güläş (insan)

بارا قویماخ

بارا قویماخ = اشتباهی کردن که باعث شزمندگی هم بشود. سوتی دادن. bara qoymax

قویون جان دردینده

قویون جان دردینده، قصاب ات (پیی) آختاریر = گوسفند نگران جانش هست، اما قصاب دنبال گوشت (چربی) میگردد. Qoyun can därdindä, qässap ät (piy) axtarır.

ظلمات داشی

ظلمات داشیدی، گوتورن ده پئشماندی، قویان دا = سنگ ظلمات است، هم کسی که بلندش میکتد پشیمان است، هم کسی که سر جایش میگذارد. Zülmat daşıdi, götüren de peşmandi, qozan da.

دیلدن دوشدوم

دیلدن دوشدو = (تحت اللفظی: از دل افتادن)، خسته و کوفته شدن، تاب و توان خود را از دست دادن. Dildän düştüm.

بیر داشینان دووار

بیر داشینان دووار اولماز : با یک سنگ (تنها) دیوار نمیشود (ساخت). Bir daşınan duvar olmaz.

انگ، انگه وئرماخ

انگ = چانه (به فتح الف). انگه وئیر ماخ = روده درازی کردن، پرحرفی کردن. äng, ängä vermax

هایی گئدیپ، وایی قالیپ

هایی گئدیپ، وایی قالیپ = (تحت اللفظی) های-اش رفته، وای-اش مانده، مجازا به معنی اینکه فلان شخص یا چیز مثلا کتاب، اتوموبیل و غیره دیگر زوارش (زهوارش) دررفته، پیر و فرسوده شده است. Hayi gedip, vayi qalıp

گؤزدن ایراخ

گؤزدن ایراخ (ایراق)! = از چشم (نظر) بد به دور! (همچنین ن.: گؤز دیمه سین!) gözdän irax (iraq)! göz däymäsin!

تازا یونجا

تازا یونجا ائششگه باش آغریسی گتیره ر = اگر به خر یونجه تر و تاره بدهی، سردرد میگیرد. Taza yonca eşşäyä baş ağrısı gätirär.